بیتردید به منظور دریافت و درکی بهتر از تاریخ معمای آمریکا لازم است تاریخ اروپا را بشناسیم. معماران آمریکایی مدام در پی یافتن سبکی متفاوت برای کشور جدید خود بودند؛ البته گرایش گستردهی اروپاییها به ایدههای آمریکایی در سراسر تاریخ سرزمینشان به چشم میخورد. اثر حاضر، بررسی روند توسعهی اروپا و آمریکا را به موازات هم پیش میبرد؛ بهنحویکه میتوان دید تأثیر و تأثر آنها نسبت به هم، در چه مقاطعی و چگونه صورت گرفته است.
با وجود اینکه همهی ما بهطور مرتّب ازشهرها و بناها بهره میبریم ولی بهندرت در خصوص مبدأ و منشأ آنها میاندیشیم. کمتر پیش میآید که بهطور جدی فکر کنیم چرا ساختمانها و شهرهایمان چنان قالب و سبک و صورت منحصربهفردی به خود گرفتهاند. ما از بناها تأثیر میپذیریم. شهرها و ساختمانهای ما آمال و ارزشهای ما را به تصویر میکشند؛ از این منظر یکی از ابتداییترین ظروف تجلی خود ما و جامعهی ما بهشمار میروند. به بیان بهتر و البتّه با کمی اغراق ساختمانهای ما و خود ما بوده و ما نیز همان ساختمانهایمان هستیم!
انقلاب آمریکاییها علیه بریتانیای کبیر، نقطهی عطفی در تاریخ این قارّه است. این جریان مجموعه تحولّاتی است که در پی عدم پذیرش قوانین استعماری و همزمان با ظهور ایالات متحده پدید آمد. مردم آمریکا به وضوح چنین رویدادی را مایهی مباهات خویش میدانند. این دوره خط پایانی بر نگاه سیصد سالهی جهان از دریچهی چشم اروپاییان بود؛ نگاهی که با رنسانس آغاز شد. دیدگاه دنیای جدید به مدرن موسوم است که بسیاری از ایدههای آن از اواسط قرن هجدهم به بعد توسعه یافت. این ایدهها در حقیقت زمینهساز مفاهیم و اعتقاداتی شد امروزه مقبول ما بوده، مورد وثوق و محترم میباشد. از سوی دیگر، آسیبهای رویکرد تازهی دنیای جدید، به موانعی در مسیر دستیابی به جامعهی مدرن و معماری آن بدل شد.
اقتصاد آمریکا همپای رشد سریع اقتصاد اروپا از اواسط قرن نوزدهم قوّت گرفت. پیشرفتهای عظیمی بهواسطهی توسعهی سریع و همه جانبهی بخشهای صنعت، کشاورزی و حمل ونقل ریلی به وقوع پیوست. دولتها به ندرت با اهرم قوانین و مقررات در رشد خارقالعادهی این دوران دخالت میکردند. سیاست کلی بر مبنای عدم مرحلهی دولت در امور اقتصادی استوار بود. طبقهی متوسط، بازرگانان و پیشهوران بهطور پیوسته ثروت بیشتری اندوختند. سردمداران بخش صنعت نیز قلمرو کار خویش را گستردهتر نمودند. ثروت آنها به اندازهای رسید که از ثروت حکومتهای اشرافی گذشته هم فراتر رفت.
تنشهای سیاسی و اجتماعی ربع آخر قرن نوزدهم سرانجام در سال ۱۹۱۴ میلادی آتش جنگ را به خرمن اروپاییان انداخت. آمریکا هم سه سال بعد با متّفقین در برابر آلمان متحد شد. پس از پایان جنگ به سال ۱۹۱۸ میلادی، بسیاری از کشورها تصوّر کردند اوضاع آرام شده اما گویی تنشهای موجود کاهش نیافته بود. ناآرامیها در دورهی پس از جنگ سرانجام منجر به فروپاشی دوبارهی اروپا پس از دو دهه گردید. جنگ جهانی اوّل سبب ویرانی اروپایی شد که حال و هوای عصر ناپلئون را داشت، نظم کهن جهان را بر هم زد و در مقابل، هیچ چیز را جایگزین نکرد. صلح موقت مانند آنچه در پایان دوران ناپلئون پیدا شد، با پایان جنگ جهانی اوّل، جامعهی غرب را به دو مسیر متفاوت رهنمون ساخت.
...
دیدگاه خود را بنویسید